زندگی پر از عشق منو شوشوزندگی پر از عشق منو شوشو، تا این لحظه: 16 سال و 5 ماه و 12 روز سن داره

داستان شیرین یک عشق

حوله بچگی هام

مامان جون مدت ها پیش من این حوله رو تو خونمون پیدا کردم بعد متوجه شدم که حوله دوران کودکیم هست که باهاش حموم می کردم این قدر ذوقیدمممممممممممممممم که نگوووووووووووووو البته اون موقع که بچه تر بودم یادمه باهاش بازی می کردم یعنی میچیدمش  دور عروسک هامممممممممممم فکر کنننننننننننننن یادش بخییییییییییییییییر چه روز هایی بود چند وقت پیش دیدیم خیلی کثیف شده لاک و رژ لب و این چیز ها چسبیده بود بهش (قابل توجه که وقتی من بچه بودم با چه وسایلی بازی می کردم ههههههههههههههههه) . منم دادمش به دختر عمه مامانم که تو شستن وسایل سفید استاده ایشونم لطف کردن برام شستند بهم تحویل دادند البته یه حوله سفید کوچولو هم داره. منم اینو گذشتم لا...
27 مهر 1391

دفتر خاطرات

  سلام نفس مامان خوبی عشقممممممممم؟؟؟ این دفتر خوشکل رو خاله مریم عید پارسال به همراه چیز های دیگه بهم هدیه داد تا حالا چیزی توش ننوشتم ولی می خوام اگه وقت شد و تونستم در حد دو سه خط  هرشب پرش کنم این دفعه دیگه از تو نمی نویسمممممممممممم روز مرگی هامونو خیلی خلاصه یاد داشت می کنم البته تو این کارا تنبلم . الان این قدر خوابم میاد مامانیییییییییییی که نگوووووووووووووووووو خواستم فیزیک بخونممممممممم دیدم مخم کار نمی کنه آخه گشنمم هست رفتم سراغ غذا درست کردن یه کمی عدس پلو پختم برای نهار خودم و شام بابا حالا منتظرم بپزه تا یه دل سیر بخورممممممممممممممممم . دیگه خبر مبری نیست همه چیز در امن و امان استتتتتتتتتتتت سوگولی من...
24 مهر 1391

روز های خوب زندگی

حمید عزیزم بالاخره روز های خوب زندگیمون که مدت ها انتظارش رو کشیدم رسید . من الان در اوج آرامش هستم . هر روز ساعت هایی روکه کنارم  نیستی با درس خوندن سپری می کنم . و منتظر میشم تا برگردی نمی دونی وقتی زنگ در صدا می خوره چقدر خوشحال میشم بدون اینکه دست خودم باشه می خندم و پشت در قائم میشم تا برسی بالا. همون چایی که باهم می خوریم برام خیلی لذت بخشه و بیشتر از این خوشحالم که زندگی همون جوری که فکر می کردم ساده تر از اونیه که همه برام توصیفش می کردند درسته که 6 ماه گذشته رو هم باهم زیر یک سقف بودیم ولی الان زندگیمون کامل تر شده و وابستگی من به تو بیشتر الان دیگه تصور اینکه یک روز هم کنارم نباشی برام محاله.شب که وقت خواب میشه من دل...
23 مهر 1391

تصمیم من

      مامان جون سلام خوبی؟؟ امدم یه خبر بهت بدم راستش یهو به ذهنم رسید و تصمیم گرفتم عملیش کنم . می خوام این دفعه هر لباس و یا هرچیز خوشکلی دیدم برات بخرم هرچی خربدم عکسشم برات میزارم .همشونو تو یه کیف خوشکل قرمز که دارم جمع می کنم و تا  آمدنت حفظش می کنم نمی دونم شاید به بابا هم نشون ندم البته من حرف تو دلم نمی مونه سریع لو میدم . پس از این به بعد منتظر باش.   ...
21 مهر 1391

یه روز پاییزی

سلام پری قشنگم دوباره پاییز شروع شده و من دلم گرفته اخه من اصلا پاییزو دوست ندارم. الان یه ادینه تنبل و چرکولک و خواب الو نشسته جلوی سیستم فکر کن از صبح تا به حال هیچ کاری نکردم .حموم نکردم ،درس نخوندم ، غذا نپختم، خونه تمیز نکردم همین جور ولو شدم رو زمین.تازه بابا هم تو راهه و میاد خونه تنها کار مثبتی که انجام دادم ظرف قورمه سبزی رو از فریزر اوردم بیرون. به نظرت چرا؟؟؟؟ هوا ابریه حالا یه کم خورشید خانوم درامده انگار اونم جون نداره  من الان دقیقا دو هفته است موندم تو خونه خیلی حوصلم سر رفته تازه دلتنگ شمالم هستم وقتی فکر می کنم نمی تونم تا تابستون برم خونه بیشتر دلم تنگ میشه.   امروز برنامه دارم با بابا  برم ...
20 مهر 1391

بدون عنوان

      سلام بابایی.خوبی. دلم برات تنگ شده هاااااااااااااااااااااااااااااا. هر روز مامان با من بحث میکنه که زود بیارمت پیش خودمون ولی من میگم زوده چون بیاد شرمندش میشم. پس یه کم صبر کن برات برنامه دارم مواظب خودت باش برای مامان هم دعا کن قبول شه می بوسمت باباحمید
20 مهر 1391

امدم با گلم حرف بزم

سلام مادر دورت بگرده فرشته خوشکل مننننننننننننننن شدیدا افتادم تو خط درس الان دقیقا 12 روزه از خونه بیرون نرفتم و درس می خونم از صبح تا شب مشغولم تنها تفریحم این هست که وقت های استراحت سری به نی نی سایت بزنم و با دوست جون ها حرف بزنم بابا حمیدم که از صبح میره و تا شب تنهام گاهی احساس  میکنم مخم داره سوت میکشه ولی دوباره به خودم انگیزه میدم که تو میتونی تو باید موفق بشی و حالم خوب میشه .فکر کنم کمی هم وزن اضافه کردم چون تو این مواقع غذا خوردن خیلی حال میده. بد نیست بدونی که یکی از اگیزه های من برای درس خوندن و پزشک شدن تو هستی گل مامان چون دلم می خواد اطلاعات پزشکیم زیاد باشه و تحصیلکرده باشم درست تا الانشم بیکار نبودم...
18 مهر 1391

مهمون داریم عزیزم

سلام مامان جونی خوبی فندقم؟ فدات شه مامانت جونم برات بگه که امروز بابا صبح زود رفت و دیر میاد جلسه داره عزیزم و من خوشحال بودم که برای جبران کردن دیر آمدن امشب فردا کنارم می مونه که خاله الهام زنگید گفت فردا نهار با بچه ها میاییم خونتون خوب نتیجه اش میشه اینکه فردا رو هم بابا نیست . تا مهمون داشتن من نتایج دیگه ای هم داره که امروز به دلیل خرید و... نتونستم درس بخونم فردا هم که هیچ جمعه هم میمونه مرتب کردن خونه و با این حساب  3 روز میشه هوتوتوووووووووووو الانم چون برا فردا غذا اماده میکردم کلا بوی سبزی گرفتممممممممممممممم. پیف پیف راستی مامانم دیدی قالب وبلاگتو عوض کردم به اون یک قالب  خیلی وابسته بود م همون د...
12 مهر 1391

بیا باهم بحرفیم

        سلام عزیزم این پسره بانمکه کیه!!!!!!نمیشناسی؟؟  اسمش امیر رضاست پسر عموی شما ببین چقدر بزرگ شده فکر کنم آذر ما ه 1 سالش میشه خیلی بامزه است و من شنیدم تازگی ها خیلی شیطون شده راستی عمه فاطی هم حامله است و اسفند ماه 1 دختر به دنیا میاره وقتی فهمیدم  بچه اش دختره خوشحال شدم من دختر بچه دوست دارم  به عمه ات گفته بودم بهش میاد دختر داشته باشه ولیییییییییییی همه بهم میگن تو پسر میاریییییییییییی دیشب  از بابا پرسیدم بهم میاد چی داشته باشم پسر یا دختر گفت پسررررررررررررر بعدش گفتم تو چی دوست داری؟؟؟ گفت هیچ فرقی نمیکنه می خوام سالم باشه ولی من با کمال شجاعت بهت بگم مادر جون...
9 مهر 1391